چنان بیگانه با خویشم که حتی
سایه ام نمی اید به دنبالم
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد
سر نهاده ام به روی نامه های او
و جستجو کنم نشانی از وفای او
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟
اما زندگی عوض نمی شود
دویدم....
دست و پا زدم....
غرق شدم....
دل شکستم...
عاشق شدم...
بیرحم شدم...
مهربان شدم...
بچه بودم...
بزرگ شدم...
پیر شدم...
بازی تمام شد....
زندگی را باختم...